سمیرا حسینی
بیش از پنج ماه از شروع حملات شیمیایی به مدارس ایران به ویژه مدارس دخترانه میگذرد این مسمویتهای سریالی نگرانیهایی را در میان دانشآموزان و والدینشان ایجاد کرد تا جایی که حتی برخی از آنها تصمیم گرفتند از رفتن به مدرسه صرف نظر کنند که یا با تهدید از سوی مدیران مدارس روبهرو شدند یا با خود فکر کردند «نمیشود که کلا ترک تحصیل کرد». آنها نهایتا ناگزیر شدند با خطر احتمال حمله به مدرسههایشان در کلاسهای درس حضور یابند از سوی دیگر نه تنها عاملان این حملات پیدا نشدهاند بلکه مقامات جمهوری اسلامی «تمارض»، «شیطنت» و «هراس جمعی» را عامل بدحالی دانشآموزن معرفی میکنند.
با نادیده گرفتن خطر حمله به مدارس و مسمومیت دانشآموزان و نشانه گرفتن انگشت اتهام به سوی آنها علاوه بر استرسی که ممکن است این دانشآموزان بابت حملات به مدارس داشته باشند بار روانی دیگری برایشان ایجاد خواهد شد. در چنین محیط پر تنشی نقش بزرگسالانی که مستقیم با کودک یا نوجوان ارتباط دارند بسیار پررنگتر خواهد شد. شاید برای بسیاری از والدین حتی برخی از معلمها این سوال ایجاد شود که با وجود چنین تنشها و استرسهایی چطور باید با کودک یا نوجوان رفتار کرد؟ از چه برخوردهایی باید بپرهیزیم و چگونه نقش موثری در حفظ سلامت روان دانشآموزان ایفا کنیم؟
در اینباره با دکتر مینا اورنگ، روانشناس گفتوگویی داشتیم و ایشان درباره اهمیت و حفظ سلامت کودک و نوجوان در این شرایط به سوالات ما پاسخ دادند.
حدود پنج ماه است که به صورت سریالی مدارس در ایران به ویژه مدارس دخترانه مورد حملات شیمیایی قرار میگیرند، این که دانشآموزان هر روز به مکانی میروند که میدانند ممکن است مورد حمله شیمیایی قرار بگیرد یا با گازهای ناشناختهای دچار مسمومیت شوند چه تاثیری میتواند بر سلامت روان آنها داشته باشد؟
پیش از هر چیزی باید توجه داشته باشیم این مسئله در چه بافتی اتفاق افتاده است ما نمیتوانیم تاثیرات حمله به مدارس را بدون در نظر گرفتن شرایط چند ماه اخیر کشور و مولفههای مختلف دیگر بسنجیم. اگر بافت را در نظر نگیریم مطمئنا پاسخ این است که این شرایط برای کودک و نوجوان استرس زیادی ایجاد میکند، آنها تروماتیزه میشوند و آسیب میبینند. اما وقتی آن را در بافت امروز ایران بررسی میکنیم شاید به نظر آنقدر هم غیر قابل فهم و غیرقابل تحمل به نظر نیاید.
در چند ماه گذشته کودکان و نوجوانان ایرانی شرایط بدتر از این را تجربه کردهاند، تعدادی از کودکان و نوجوانان به دست جمهوری اسلامی کشته شدند و این حملات را هم در همین بافت تجربه میکنند.
اینکه این حملات به مدارس چه تاثیری میتواند روی سلامت روان کودک و نوجوان داشته باشد به خیلی از مسائل بستگی دارد به عنوان مثال به حمایتهایی بستگی دارد که هریک از این دانشآموزان در خانه، شبکههای اجتماعی و محیط اطراف خود دریافت میکنند. هرچقدر این حمایتها بیشتر باشد میزان آسیبی که به آنها وارد میشود کمتر خواهد بود. نوع تفسیر و نگاهی که به این مسائل میشود نیز میتواند خیلی تاثیر گذار باشد. از جمله عواملی که میتواند ما را در برابر هیجانات و استرس مقاوم یا آسیب پذیر کند معنایی است که ما به حوادث میدهیم، زاویهای است که از آن به مسائل نگاه میکنیم و هدفمندی است که در پشت این حوادث میبینیم.
به هر حال یک انقلاب در ایران جریان دارد و مردم در این انقلاب در حال مقاومت و مبارزه هستند اگر از این منظر به حوادث نگاه کنیم و از این زاویه با دانشآموزان صحبت کنیم آنها نیز درک بیشتری از این حملات خواهند داشت و این حادثه برایشان قابل فهمتر و قابل مدیریتتر خواهد بود. آنها احساس خواهند کرد که معنا و هدفی پشت این مقاومتها وجود دارد و در برابر این حملات بیشتر تاب میآورند.
والدین در این شرایط چطور میتوانند نقش موثری در حفظ سلامت روان فرزند خود ایفا کنند؟
کودکان و نوجوانان همیشه بزرگترهایی را که مستقیم با آنها در ارتباط هستند را به عنوان مرجع در نظر میگیرند. آنها برای سنجیدن مسائل و محیط اطراف به بزرگترهایی که اطرافشان هستند استناد میکنند. به همین خاطر نقش والدین بسیار اهمیت دارد. البته باید این را نیز در نظر داشت که هرچند نقش والدین موثر است اما نباید همه بار را نیز روی دوش آنها گذاشت و فقط از آنها انتظار داشت که نقش خود را به خوبی ایفا کنند. چون فرزندان ما علاوه بر خانواده از مدارس، شبکههای اجتماعی و محیط نیز تاثیر میپذیرند.
شاید مهمترین نقشی که والدین میتوانند در این شرایط ایفا کنند این است که ابتدا بتوانند هیجانات خود را مدیریت کنند، آنها پیش از هرچیزی باید این حوادث را هضم کنند، سپس راهی برای تاب آوردن این شرایط بیابند. کودک اول به رفتار، تن صدا، صورت و کلمات والدین خود نگاه میکند تا بداند والدینش از چه زاویهای به حوادث نگاه یا چطور آن را پردازش میکنند و بر اساس بازخوردی که از آنها میگیرد میتواند خودش را با حوادث تنظیم کند.
برای نوجوانان اما مسئله کمی پیچیدهتر است چون آنها علاوه بر والدین از گروه همسالان، جامعه و شبکههای اجتماعی نیز تاثیر میپذیرند.
شاید مهمترین نقش والدین برای فرزند نوجوانش این باشد که یک ارتباط همدلانه با او برقرار کنند. هرچند این ارتباط بسیار سخت است اما والدین باید این مهارت را بیاموزند.
پدر و مادرها ابتدا باید هیجانات و احساسات متفاوت خود را بشناسند سپس با فاصله گرفتن از این هیجانات و احساسات سعی کنند نیازها، احساسات و افکار نوجوانشان را درک کنند. شاید والدین نتوانند افکار و هیجانات فرزندشان را قبول کنند اما حداقل باید به آنها این حس را منتقل کنند که کسی هست که حرفهایشان را میشنود، میبیندشان و درکشان میکند. اگر والدین مهارت این کار را نداشته باشند ساختار قدرت نابرابر در خانه ایجاد خواهد شد که تکرار همان سرکوبی است که در جامعه وجود دارد و اگر نوجوان عصیانگر باشد همانطور که میخواهد جلوی سرکوبی که در جامعه وجود دارد بایستد جلوی والدینش نیز میایستد.
آیا نیاز هست که والدین با کودکان و نوجوانان خود درباره حملات به مدارس صحبت کنند، اساسا صحبت کردن درباره این نوع حوادث با کودک و نوجوان مفید است یا مخرب؟
حتما لازم است که پدر و مادرها با کودک و نوجوان خود در اینباره صحبت کنند اما حتما هنگام صحبت کردن درباره این مسایل باید سن و میزان درک فرزندشان از مسائل را نیز در نظر بگیرند. به عنوان مثال با کودک باید با همان لفظ کودکانه صحبت کرد و نباید از کلماتی مانند حمله شیمیایی یا چنین عباراتی استفاده کرد. اما اگر فرزندشان در سنین نوجوانی است باید کلمات متفاوتتری را انتخاب کنند.
با صحبت کردن در اینباره از قبل برای فرزندانمان آمادگی ذهنی ایجاد میکنیم. قابل پیشبینی بودن شرایط باعث میشود هنگام حادثه دانشآموزان بتوانند شرایط را راحتتر درک و مدیریت کنند. اما اگر با آنها درباره این موضوع چیزی نشنیده باشند ممکن است هنگام حادثه دچار شوک روانی شوند.
در چند ماه اخیر دانشآموزانی بودند که مدارسشان مورد حمله قرار گرفته است و در ویدیوهایی که از این مدارس منتشر شده نشان داده میشود بسیاری از آنها از این اتفاق شوکه شدهاند، والدین و معلمان پس از وقوع حمله چطور میتوانند نقش موثری در حفظ سلامت فرزند خود داشته باشند؟
رفتار والدین، معلمها و اطرافیان به ویژه در روزها و هفتههای اولیه بسیار نقش تعیین کنندهای دارد.
برای آرام کردن فرزندمان اول باید بتوانیم احساسات خودمان را مدیریت کنیم و آرام باشیم، منظور از آرامش این نیست که فقط به صورت زبانی آن را بیان کنیم و به فرزندمان بگوییم آرامشت را حفظ کن، چیزی نشده یا درست میشود. والدین میتوانند احساسات درونی خود را با نگاه و زبان بدن به فرزندان منتقل کنند. باید با حفظ آرامش به فرزندانمان این پیام را منتقل کنیم که در برابر این شرایط سخت ما مقاومت خواهیم کرد، ما از پس این سختیها برخواهیم آمد، ما شرایط را مدیریت میکنیم. آرامش با بیخیالی متفاوت است. خیلی مهم است که با فرزندمان در این شرایط همدل باشیم. والدین ممکن است فکر کنند خطر بزرگی برای فرزندشان نبوده، شرایط دیگر عادی شده و فرزندشان دیگر در خطر نیست اما کودک یا نوجوانی که خودش این صحنه از نزدیک تجربه کرده است شاید هنوز در حالت وحشت زدگی و شوک باشد. بنابراین خیلی مهم است که والدین به فرزندانشان زمان بدهند تا بتوانند حادثهای که بر آنها گذشته است را پردازش و هضم کنند.
اگر دانشآموز پس از این حادثه بگوید دیگر نمیخواهم به مدرسه بروم باید او را درک کنیم. پدر و مادرها باید خود را با کودک و نوجوان خود هماهنگ کنند. والدین باید تروما-آگاه باشند ، آنها باید تکنیکها و مهارتهایی برای مدیریت هیجان و آرام کردن فرزندانشان بدانند و به کودکانشان نیز آن را بیاموزند، تکنیکهایی مانند تنفس آرامشبخش و مهارتهای مدیریت هیجان.
والدین از چه رفتارهایی باید پرهیز کنند تا در این شرایط سخت آسیب بیشتری به فرزندشان وارد نشود؟
حمله به مدارس به تنهایی برای دانشآموزان میتواند شوکه کننده باشد اگر والدین به خاطر آشفتگی و خشمی که از حادثه دارند آن را تشدید کنند در واقع به جای باز کردن گره آن را محکمتر خواهند کرد. پدر و مادرها باید هیجانات خود را مدیریت کنند. ایران در شرایط انقلابی قرار دارد و همه چیز در حال تغییر و آشفتگی است، اگر قرار باشد با هر اتفاقی که میافتد شوکه شویم یعنی هنوز ما به عنوان والد این واقعیت را هضم نکردهایم. ما باید به عنوان بزرگتر روی هیجانات خود آگاه باشیم، باید تعریف مقاومت را برای خودمان تغییر دهیم و مقاومت سازنده را یک ارزش بدانیم. متاسفانه در سطح جامعه و مدارس آرامشی وجود ندارد به همین خاطر ما باید در خانه یک مکان امن برای فرزندانمان بسازیم. وقتی وارد خانه میشویم همه چیز را باید پشت در بگذاریم تا هم خودمان و هم فرزندانمان بتوانیم چند ساعتی هم که شده در محیطی آرام تجدید قوا کنیم. اگر بیرون یک جای خطرناک است حداقل خانه یک جای امن باشد، این خود یکی از مولفههایی است که باعث میشود ما در این شرایط تاب بیاوریم.
معلمها در مدارس چطور میتوانند نقش موثری در حفظ سلامت روان دانشآموزان داشته باشند؟
شاید بهترین کاری که معلمها در این شرایط میتوانند انجام دهند این باشد که نگذارند آشفتگی که در جامعه وجود دارد به مدرسه یا کلاس درسشان نفوذ کند. آنها میتوانند درباره مسائل جامعه یا حتی حمله شیمیایی به مدارس با شاگردهایشان صحبت کنند. متاسفانه برخی از معلمها آگاهانه یا ناآگاهانه این مسئله را انکار میکنند. حتی اگر ندانیم این گازها چیست و چه کسانی این کار را میکنند، باید بپذیریم که مسلهای وجود دارد، وحشت و خشم دانشآموزان و خانوادههایشان را قبول کنیم. سلامت روان را صرفا خود حادثه مختل نمیکند. در بسیاری از موارد واکنشهایی که دیگران به آن حادثه نشان میدهند باعث اختلال روان میشود. اگر معلمها بگویند شما نقش بازی میکنید یا موضوع را بزرگش میکنید تنها به سلامت روان دانشآموزانشان آسیب میرسانند.
اول از همه باید بپذیریم دانشآموزها از این موضوع خشمگین هستند یا حتی ترسیدهاند، سپس در یک فضای آرام درباره آن صحبت کنیم، درباره اینکه در این شرایط چه کار میتوانیم انجام بدهیم یا چطور از خودمان در این شرایط مراقبت کنیم.
برای برخی از دانشآموزان که تحت خشونت خانگی قرار دارند خانه محل امنی نیست، حالا مدرسه نیز به یک مکان ناامن تبدیل شده است در این شرایط نقش مسئولان مدارس چیست؟
برخی اوقات دانش آموزان در شرایط عادی زندگی نمیکنند و ممکن است والدین آزارگر و خشنی داشته باشند. خانه برای آنها ناامن است حالا مدرسه هم به دلیل این حوادث و استرسهایی که وجود دارد به مکانی ناامن تبدیل شده است در این شرایط شاید آن معلم، مدیر یا ناظم برای یکی دو ساعت هم که شده بتواند برای این دانشآموز فضای امنی بسازد تا حداقل به او این احساس را منتقل کند که همه چیز فرو نریخته است، چیزی هنوز وجود دارد و آن دانشآموز بتواند این حادثه را پشت سر بگذارد. متاسفانه برای برخی از کودکان و نوجوانان خانه محل تهدید و خطر بوده و است، ما نمیتوانیم از این واقعیت چشمپوشی کنیم، اینکه حالا مدرسه هم به یک مکان نا امن تبدیل شده است میتواند فشار مضاعفی برای این دانشآموزان وارد کند، به همین خاطر مسلما معلمها نقش بسیار مهمی دارند.
معلمها باید تروما آگاه باشند تا وقتی یکی از شاگردهایشان در معرض تهدید و آسیب قرار میگیرد و به آن واکنشهای عصبی نشان میدهد بتوانند درک کنند و او را قضاوت نکنند.
معلمها باید این را بدانند که مهم حس کودک و نوجوان است نه چیزی که آنها احساس میکنند. حتی اگر بوی چیزی را حس نمیکنند نباید دانشآموز را به دروغگویی متهم کنند و بگویند من بویی حس نمیکنم تو چرا بو احساس میکنی.
شاید آن کودک یا نوجوان قبلا در خانه در معرض تهدید بوده و حالا کوچکترین تهدیدی میتواند باعث ترس و وحشتش شود یا والدینش به شدت از این موضوع وحشتزده هستند و اگر کوچکترین چیزی حس کند به شدت به آن واکنش نشان میدهد.
پیامدهای چنین حملاتی برای دانشآموزان چیست؟ آیا پیامدهای آن گذراست یا ممکن است در آینده مشکلاتی را برای آنها ایجاد کند؟
اینکه این حادثه چه تاثیری بر روان دانش آموزان خواهد داشت به عوامل مختلفی بستگی دارد، برخی از این دانشآموزان از هیچ حمایت عاطفی و اجتماعی برخوردار نیستند حتی برخی تحت خشونتهای خانگی قرار دارند. از طرف دیگر ممکن است برخی از آنها از سوی خانواده کاملا حمایت شوند و والدین با آنها همدل باشند. بنابراین اینکه چه تاثیری روی آینده چه کسی خواهد داشت بستگی به عوامل محیطی و بافتی اطراف آن فرد دارد.
این حملات میتواند برای عدهای تبدیل به تروما شود، مخصوصا برای کسانی که حمایتهای لازم را دریافت نکردهاند و برای برخی دیگر تبدیل به تجربه شود و آنها را در برابر سختیها مقاوم کند.
در سیستم عصبی تک تک ما این توانایی وجود دارد که بتوانیم در برابر سختیها مقاومت کنیم اما برای فعال کردن آن نیاز به حمایتهای محیطی داریم. یک بذر یا نهال پتانسیل این را دارد که رشد کند و به درخت تبدیل شود اما مسلما نیاز به حمایتهای محیطی اطراف دارد تا بتواند این پتانسیل را فعال کند و اگر این حمایتها فراهم نباشد هرگز رشد نخواهد کرد. حتی مهارتهایی که در شبکههای اجتماعی آموزش داده میشود هم میتواند یک منبع حمایتی باشد. هر چقدر منابع حمایتی بیشتر باشد فرد آسیب دیده راحتتر میتواند دوباره آرامش را به سیستم عصبی خود برگرداند.