سمیرا حسینی
در ماههای اخیر و با شروع اعتراضات در ایران بسیاری از ما درگیر غم، اضطراب، ترس و نگرانی شدیم و گاهی بدون توجه به حضور کودک اخبار یا ویدیوهای خشونتبار و تلخ را تماشا کردیم. در این شرایط کودکان مستقیم یا غیر مستقیم به شاهدان خشونت تبدیل شدهاند و در معرض آسیبهای روانی قرار دارند. از همین رو، با یک متخصص روانشناسی کودک و نوجوان ساکن ایران که به همین علت ترجیح میدهد نامش ذکر نشود، گفتگو کردیم و از او پرسیدیم در این شرایط چطور میتوانیم به حفظ امنیت روانی کودکان و نوجوانان کمک کنیم.
وضعیت «عادی» نیست و هر روز شاهد اخبار تلخ و ناگواری هستیم که کودکان و نوجوانان نیز در معرض آن هستند، چقدر این موضوع میتواند بر امنیت روانی کودکان و نوجوانان تاثیر بگذارد؟
در شرایط تروماتیک یعنی شرایطی که در آن برخی آسیبهای عیان اجتماعی مانند خشونتهای اجتماعی، یا جنگ یا به طور کلی داریم هر اتفاقی را تجربه میکنیم که ساختار «نرمال» زندگی را تحت تاثیر قرار میدهد به نظر میآید که اصلیترین بخشی که در کودکان و نوجوانان تحت تاثیر قرار میگیرد، احساس امنیت خاطرشان است. یعنی دنیایی که من به عنوان کودک یا نوجوان تاکنون تصور میکردم به شکلهای مختلف تحت اختیار من است یا امنیتی نسبی که در بستر خانواده یا جامعهام داشتهام حالا متزلزل شده است. شدت آسیب رسیدن به این امنیت خاطر رابطه مستقیم با بالا رفتن خشونت دارد. به طور مثال شنیدن شعار در شب مقداری از امنیت خاطر کودک را دچار مشکل میکند، اما اگر همراه با آن صدای تیر بشنود بیشتر نگران میشود و اگر به آن صدای جیغ هم اضافه شود در کودک احساس ترس بیشتر میشود، و اگر کودک یا نوجوان ما شاهد یک صحنه خشونتآمیز باشد چه در بستر جایی که در آن زندگی میکند چه در ویدیوهایی که منتشر میشوند، هرچه این صحنهها ناراحتکنندهتر و خشنتر باشند احساس امنیت خاطر کودک یا نوجوان افت بیشتری میکند. چیزی که در ذهنشان ایجاد میشود این است که دنیا دیگر جای امنی نیست و آیا این دنیای ناامن را من به تنهایی یا به همراه خانوادهام میتوانم تحمل کنم؟
پیامد کاهش احساس امنیت خاطر در کودک و نوجوان، ایجاد اضطراب و ترس یا افزایش این احساسات است. در این شرایط، ترس از جدایی در کودکان افزایش پیدا میکند و ممکن است کودک سوالهایی مانند این از والدینش بپرسد که «مامان کی میای؟ بابا چرا داری میری بیرون؟ هوا تاریک میشه نری بیرون؟ چرا این صداها داره میاد؟ یا حتی سوالاتی مانند اینکه کی از این شهر بریم؟ میشه ما از این شهر بریم؟ میشه ما از این کشور بریم جایی که آروم باشه؟»
گاهی کودکان این ترس و اضطراب را کلامی بیان میکنند و درباره آن حرف میزنند مثلا میگویند من میترسم یا این صدا چی بود؟ گاهی آن را بیان نمیکنند، بلکه در رفتار و بدنشان نشان میدهند به عنوان مثال در کودک برانگیختگی بالا میرود، بداخلاقی میکند، کلافگی افزایش پیدا میکند، یا بچهای که قبلا شاد بود بازیهایش تحت تاثیر این فضای درونگرایی و ترس و اضطراب قرار گرفته است… این واکنشها لزوما خطی و پیوسته و دائمی نیست طوری که یک بچه ترسان را ببینید که تمام مدت از صبح تا شب اضطراب داشته باشد اما بچه هر از گاهی ترسها و اضطرابهایی را نشان میدهد که قبلا نداشته است.
اگر برخورد مناسبی در آن شرایط با کودک صورت نگیرد در آینده چه تاثیری میتواند روی او داشته باشد؟
وقتی انسانها مدت زیاد در بحران باقی بمانند، آسیب میبینند. اگر این شرایط طولانی شود، اگر کودکان به واسطه ترس و اضطرابی که تجربه میکنند مورد توجه ویژه و خاص قرار نگیرند، از جایی به بعد کودک یا نوجوان با آن خو میگیرد و تبدیل میشود به یک شخص مضطرب، با شخصیت نگران که ترس و دلهره همیشه با او خواهد بود. اگر در بلند مدت به آن رسیدگی نکنیم در آینده بزرگسالی را خواهیم داشت که کلا دنیا را جای ترسناکی تصور میکند و در نتیجه وارد قالب رفتارهای احتیاطی میشود، اعتمادش به دیگران پایین میاد، جرات و جسارتش افت پیدا میکند، ریسکپذیری در او کاهش پیدا میکند و حتی ممکن است قد آرزوهایش و توقعاتش از زندگی پایین بیاید و سلامت روانش تحت تاثیر قرار بگیرد.
نقش اطرافیان و والدین کودکان در این شرایط چیست؟ آنها در این شرایط چطور میتوانند به امنیت روان کودکشان کمک کنند؟
در یک جایی والدین از خود میپرسند ما به عنوان والدین تا چه حد رد اثرمان در زندگی فرزندمان باقی میماند؟ آیا ما میتوانیم حال فرزندمان را امن کنیم؟ قطعا والدین میتوانند نقش موثری در آرام کردن فرزندانشان داشته باشند بدون نشان دادن ترس و نگرانی در چهرهشان و با گفتن جملات اینچنینی به فرزندانشان که ما میدانیم خارج از خانه اوضاع خوب نیست اما نترس، ما از پس آن برمیآییم یا با گفتن اینکه بالاخره از این وضعیت عبور میکنیم و یا اینکه ما میدانیم که شرایط سخت است، شاید رنج هم همراه داشته باشد اما نگران نباش اوضاع اینطور نمیماند.
اینکه گاهی والدین برای ایجاد احساس امنیت در کودکشان تمام اطلاعات را سانسور میکنند یا میگویند مسلهای وجود ندارد و منکر آن میشوند به فرزندشان کمکی نمیکند. درست است که به کودک که ساخت شناختی درستی ندارد نمیتوانیم همه اطلاعات را بدهیم اما باید ببینیم چه حد از اطلاعات را باید در اختیار کودک مثلا هفت ساله قرار داد و بر اساس آن با کودک صحبت کنیم.
اما درباره نوجوانان نمیتوانیم حجم اطلاعات را کنترل کنیم. نوجوان در اینترنت خودش بخشی از اطلاعات را میبیند، اما ما میتوانیم با او گفتوگو کنیم. میتوانیم به او بگوییم بیا بشینیم با هم درباره چیزهایی که در ذهنت است حرف بزنیم یا به او بگوییم «بیا من بهت بگم دنیا از چه سختیهایی عبور کرده، چه اتفاقاتی افتاده، تغییرات چقدر زمان بردهاند…». به نوجوان باید با گفتگو احساس امنیت داد. اما با کودکان باید اطلاعات را فیلتر کرد و به او احساس امنیت داد.
در بین مراجعان اخیرم کودکانی هستند که بدون فیلتر برخی از ویدیوها و اخبار را دیده یا شنیدهاند و تحت تاثیر این اخبار قرار گرفتهاند. با دادن این اطلاعات به کودک غیر از اینکه او احساس امنیتش را از دست میدهد هیچ اتفاق دیگری برایش نمیافتد. بنابراین باید مراقب باشیم که چه چیزی را در حضور کودک میبینیم، چه دیالوگی را نسبت به شرایط برقرار میکنیم، چه حرفی در حضور او میزنیم. ما به عنوان والدین باید از ابتدا مشخص کنیم فرزندمان چقدر و چطور باید بداند.
تا چه سنی این اطلاعات باید برای کودکان فیلتر شود؟
مفهومی وجود دارد به نام ساختار شناختی. یعنی فرد چقدر خودش به تنهایی میتواند شرایط را درک کند. وقتی از کودک پیشدبستانی یا اول و دوم دبستان صحبت میکنیم ساختار شناختیاش در مرحلهای قرار داد که برای تفسیر تمامی اتفاقات بزرگ اجتماع نیاز به همراهی دارد و هنوز نمیتواند به تنهایی اطلاعات درست را دریافت کند یا با دریافت اطلاعات بیشتر میترسد. پس حداقل تا پایان دوره دوم ابتدایی، اطلاعات باید با فیلتر مناسب به کودکان داده شود و وجه سازنده و زندهکننده اطلاعات باید به آنها داده شود. به طور مثال در شرایط کنونی اگر کودکی از ما پرسید چرا مردم فریاد میزنند؟ باید به او بگوییم «در این شرایط آدمها میخواهند اظهارنظر کنند»، پس اساسا اصلا از واژه اعتراض استفاده نمیکنیم بعد برایش مثال میزنیم و میگوییم «مگر برای خودت پیش نیامده است که با دوستانت تصمیمی بگیرید و بخواهید درباره آن با مدیر مدرسه حرف بزنید؟ بگویید آقا یا خانم مدیر ما میخوایم این کار را بکنیم؟ و مدیر شما هم به صحبتهای شما گوش میدهد. گاهی کسانی که در اجتماع میخواهند صحبت کنند صدایشان را بالا میبرند چون به نظر میرسد آن مدیری که باید گوش بدهد هنوز گوش نداده است و آدمها فقط دارند نظرشان را با صدای بلند میگویند تا بعد از یک مدت آن مدیر هم صدایشان را گوش بده و صداهایی که تو داری میشنوی نگرانکننده نیست اتفاقا این خوب است چون آدمها میخواهند نظرشان را بگویند.» ما اینجا از کشته شدن و گلوله خوردن نمیگوییم چون با یک کودک صحبت میکنیم اما همزمان به او یادآوری میکنیم که اگر روزی خواستی صحبت کنی یا نظر بدهی نترسی. در سنین بالاتر فرزند از والدینش سوال میپرسد که «به من بگو چرا؟ چرا این اتفاق افتاده است؟» اینجا باید با فرزندتان وارد گفتوگو شوید و به او بگویید «مگر همه سیستمها یا همه آدمها خوب کار میکنند؟ این هم نقص سیستم است و چقدر خوب که تو نقص سیستم را فهمیدی. بیا حالا درباره این صحبت کنیم که چطوری آدمها میتوانند نظرشان را اعلام کنند؟ راه حلهای اعلام نظر چه هستند؟ الان ما در چه فضایی هستیم؟ آیا نگران کننده است یا نه؟ چقدر زمان لازم دارد؟ بستنی نیست که برویم مغازه بخریم و بیایم بیرون، این یک اتفاق زمانبر است، پس آدمها باید خودشان را مدیریت کنند، ببینن کجا باید آرام باشند، کجا میتوانند نظرشان را اعلام کنند و کجا باید مراقب خودشان و اطرافیانشان باشند». دیالوگ زمانی است که ساخت شناختی فرزند شما بالا رفته باشد و قابل گفتوگو باشد و با گفتگو بتوانیم ترسش را کمی کم کنیم.
در برخی موارد خانوادهها ناگزیر هستند از مناطق درگیری عبور کنند حتی چندی پیش فیلمی در شبکههای اجتماعی منتشر شد که کودکی داخل ماشین با گریه و صدای لرزان به مادرش میگفت من میترسم و از او میخواست از آنجا دور شوند، در چنین شرایطی والدین آیا میتوانند نقش موثری در امنیت روان کودکشان داشته باشند؟
در چنین شرایطی گاهی ما خودمان به عنوان کسی که کنار یک کودک قرار گرفتهایم ترسیدهایم، مانند ویدیویی که شما اشاره کردید که مادر هم خودش ترسیده و تا حدی کنترل خودش را از دست داده است. در شرایط فعلی که کشور ملتهب است ما به عنوان والدین باید همیشه در ذهنمان آمادگی این را داشته باشیم که امکان دارد در قدم بعدی اتفاقی غیر منتظره بیفتد پس باید این آمدگی ذهنی را داشته باشیم که جلوی کودکمان واکنش بیش از حد ترسناک نداشته باشیم و تا جایی که امکانش باشد آرامش خودمان را حفظ کنیم. در چنین مواردی هم خودمان و هم کودکمان میترسیم اما والدین باید سعی کنند در همان زمان با کلامشان و گفتن جملاتی مانند «نترس، من کنارتم، الان درست میشه یا یک دقیقه نفس بکش» به کودکشان آرامش بدهند و شرایط را مدیریت کنند. اما گاهی مدیریت در لحظه بسیار دشوار است چون والدین خودشان در آن لحظه شوکه شدهاند و احتمال دارد که نتوانند مدیریت کنند و حتی به نقطهای برسند که فرزندشان دچار ضربه تروماتیک شود و ممکن است شب ادراری کند یا تا مدتها بترسد و از والدین بخواهد از او دور نشوند یا تا مدتها ممکن است در ترافیک دچار ترس شدید شود، کما اینکه هستند بچههایی که اینطور شدهاند. اما باید به آنها زمان داد که به نقطه تعادل دوباره برگردد، آرام آرام با استفاده از گفتوگو یا حتی با رفتن پیش مشاور به بچه امنیت خاطری را بدهیم که به آن نیاز دارد. در بلند مدت تراپی هم حتما گزینهای است که باید به آن فکر کرد.
در روزهای اخیر کودکان زیادی بودند که یکی از والدینشان را از دست دادند، در فضای مجازی نیز تصویر برخی از آنها در حالی که بیتابی میکردند منتشر شده است در چنین شرایطی که کودک سوگوار است چطور میتوان با این کودک برخورد کرد؟ نقش اطرافیان در امنیت روان این کودک چیست؟
وقتی کودکی به صورت ناگهانی سوگوار یکی از عزیزانش میشود پروسه سوگواری پیچیدهتری خواهد داشت. اول باید بدانیم که سوگواری در کودکان به چه شکل است. کودکان مثل بزرگسالان سوگواری نمیکنند. بزرگسال ممکن یک ماه هر روز گریه کند اما کودک اینطور نیست ممکن است یک ساعت گریه کند بعد برود دنبال بازی و گاهی هم مدتی به جایی خیره شود و بعد از آن بگوید گرسنه هستم و میخوام یک چیزی بخورم و این سیکل دوباره تکرار شود اما این کودک در همه این حالها سوگوار است. اینکه گاهی افراد فکر میکنند زمانی که کودک ساکت نشسته و دارد بازی میکند پس خداروشکر سوگش حل شد نه اصلا اینطور نیست، ساختار روانی کودک اینقدر دوام ندارد که بتواند بلندمدت در غم بماند. او وارد غم میشود بعد شوک و سپس بازی میکند اما بازی که با مرگ سر و کار دارد و دوباره این سیکل تکرار میشود. مهم است که اطرافیان در این شرایط نسبت به سوگ کودک آگاه باشند و بدانند که سوگواری کودک به چه شکل است. اطرافیان کودک باید مراقب باشند با واکنشهایشان سوگ را شدیدتر از آنچه هست نکنند یعنی دراین شرایط گریهای بر این گریه اضافهتر نکنند یا اوضاع را غمانگیزتر از آنچه هست نکنند اینها به نفع کودک نیست. کودک باید شرایط کنار آمدن با سوگ را اینگونه سپری کند که جای خالی کسی را که از دست داده است ببیند، سر مزار برود، شاید آنجا همراه با دیگران گریه هم بکند اما اینکه به خانه برمیگردد میبیند خانه پر از کسانی است که نمی شناسد و کسانی که نمیشناسد دست نوازش بر سرش میکشند برایش هدیه میآورند پردازش همه این اتفاقات برای یک کودک خیلی زیاد است بنابراین یکی از نکات مهم در این شرایط این است که آدمهای امنی که کودک آنها را می شناسد و با آنها رابطه عاطفی دارد دورش حلقه امنی بزنند و دیگر آدمهای جدید نبیند یا وارد موقعیتهای جدید نشود چون همین تغییر در شرایط فعلی برای به هم ریخته شدن روان کودک کافی است و دیدن انسانها و موقعیتهای جدید هضم این شرایط را برایش سختتر میکند. دیدن آدمها و فضای جدید میتواند در پروسه زمانی مثلا یک ماه بعد یا دو هفته بعد اتفاق بیفتد نه اینکه یک دفعه دور این کودک پر از آدم شود و بعد در فاصله ۱۰ روز کسی نباشد که حالش را بپرسد. پس خیلی مهم است که حلقه امنی توسط افراد مورد اعتماد کودک ایجاد شود و کنارش باشند حتی اشکالی ندارد اگر کنار کودک بنشینند و باهم گریه کنند قرار نیست خودشان را جلوی کودک سانسور کنند اگه مثلا خالهای وجود دارد که در سوگ مادر این بچه است عیب ندارد گریه کند و کودک گریهاش را ببیند یا حتی کودک هم با او گریه کند اما به هیچ وجه نباید جلوی کودک ضجه زد یا صورت را خش انداخت بلکه باید جلوی کودک با متانت گریه کرد و داد و فریادهایشان را باید در خانه خودشان و در تنهایی بزنند.
آیا باید با کودک درباره این سوگ صحبت شود؟
حتما، اما صحبتهای درست و توسط انسانهای ایمن. صحبتهایی که در بچه ایجاد خشم نکند که این خشم در آینده تبدیل به ترس شود. گاهی برخی افراد برای اینکه کودک خود را آرام کنند به او میگویند نگران نباش رفته سفر برمیگردد. با این سخنان این کودک تا عمر دارد از هرگونه سفری میترسد تا عمر دارد هر کسی بگوید خداحافظ دارم میروم سفر بچه پنیک میکند. گاهی چیزهایی را نگفتن مهمتر از چیزهایی گفتن است. شاید فقط لازم باشد سکوت کنیم و کنار کودک بنشینیم و بگوییم پدرت یا مادرت دیگه کنارمان نیست. اینکه بگوییم رفته است یک جایی و بعدا برمیگردد یکی از اشتباهترین جملات است. برای توضیح دادن این مسئله مهمترین چیز سن کودکی است که سوگوار شده است و باز برمیگردیم به همان بحث ساختار شناختی کودک و اینکه درکش از صحبتهای ما چقدر است.
از چه سنی میتوان برای کودک توضیح داد؟
واکنش کودکان کمتر از دو یا سه سال به مرگ بیشتر به صورت دلتنگی است چون فضای مرگ را درک نمیکنند اما وقتی سه یا چهار ساله میشوند علاوه بر دلتنگی ممکن است بپرسد خب کی برمیگردد، یعنی مرگ برای آنها یک اتفاق همیشگی نیست و درک نکرده است که مرگ همیشگی است، سنشان که بالاتر میرود متوجه میشوند که مرگ همیشگی است و درک بیشتری از آن پیدا میکنند، از این اتفاق خشمگین میشوند و اعتراض میکنند. به دوره نوجوانی که میرسد مرگ را به معنای واقعی درک میکنند.
بر همین اساس ساختار شناختی در سنین مختلف متفاوت است پس نوع آرام کردن کودک در سنین مختلف نیز باید متفاوت باشد کودکی را که مثلا در سن ۹ سالگی مرگ را درک کرده است نمیتوان با قصههای بچههای چهار ساله آرام کرد. باید کنارش بنشینید و بگویید من رنج تو را میفهمم، اما توانایی این را ندارم که اوضاع را تغییر دهم. ما میتوانیم کنار کودک باشیم تا سوگش را تاب بیاورد. یک جاهایی به کودک سوگوار فقط باید گفت من رنج تو را میفهمم و میدانم که سخت است، همین.
چطور باید به کودک خبر مرگ یکی از والدینش را داد؟
صمیمیترین فرد با کودک در آن شرایط باید خبر را به او بدهد مثلا اگر این اتفاق برای پدر افتاده مادر باید خبر را به او بدهد و اگر برای مادر این اتفاق افتاده است پدرش باید این خبر را به او بدهد. بهترین حالت این است که در یک فضای امن این خبر را به او بدهند مثلا به یک اتاق بروند و اگر خواستند میتوانند نفر سومی را نیز با خودشان ببرند که میشود دومین فرد صمیمی با کودک. بهتر است او را در آغوش بگیرند یا دستهایش را در دستشان بگیرند و به او بگویند درباره موضوعی میخواهم با تو صحبت کنم و بعد اینطور باید گفته شود که مثلا مامان دیگر پیش ما نیست، مامان از پیش ما رفته است. امکان دارد کودک متناسب با سنش این سوال را بپرسد که کی میآید؟ باید پاسخ داد که مادر دیگر هیچ وقت پیش ما نمیآید. اگر کودک بزرگتر باشد میپرسد چرا، مامان که حالش خوب بود. فرد داخل اتاق باید با جملات ساده با او صحبت کند. این کار آسانی نیست اما شاید گاهی باید به همین سادگی به کودک گفت که مادرت مرده است این سخنان برای فردی که با کودک صحبت میکند زجرآورترین واژه است اما کودک باید آن را بشنود. اما قبلش حتما باید زمینهچینی کرد و گفت مادر دیگر پیش ما نیست. با همه درد و سختیاش اما کودک نیاز دارد این را از زبان صمیمیترین فرد بشنود. پس از آن باید با کودک در اتاق بمانند و به کودک اجازه دهند خبری را که شنیده است پردازش کند و هرگز تاکید نکنند که متوجه شدی چی گفتم؟
امکان دارد کودک در آن لحظه شروع به بازی کند اما باید همچنان در اتاق کنارش باشیم، چون ممکن است بعد از چند دقیقه که در ذهنش پردازش کرد بازی را رها کند و بپرسد چی گفتی؟ پس باید حضور داشته باشیم و زمان بدهیم که خبر را پردازش کند و بعد از آن برونریزیها شروع میشود ممکن است گریه کند، یا خشم یا واکنشهای مختلف نشان دهد.
برخی از کشته شدگان این روزها فرزندان خردسالی داشتند که سوگوار پدر یا مادر کشتهشدهشان هستند. آیا باید درباره کشته شدن پدر و مادرشان با آنها صحبت کرد؟
شاید نگاه من با دیگر متخصصان متفاوت باشد اما فکر میکنم شنیدن خبر مرگ به اندازه کافی برای کودک دردناک است و اگر در همان گفتوگوی اول درد دو برابر شود خیلی بدتر است شاید زمانی دیگر، شاید در گفتوگوی بعدی که دو یا سه روز بعد باشد بهتر باشد درباره این موضوع با کودک صحبت کرد. باید به این توجه داشت که چه میزان اطلاعات را باید به کودک داد. آیا تاب تحمل آن را دارد. اصلا معنای کشته شدن را میداند؟ آیا ممکن است به روان کودک آسیب برساند؟ پس باید نگاه کنیم ببینیم کودک چقدر میفهمد و چقدر تاب شنیدن این اخبار را دارد و بعد براساس درکی که از کودک داریم مرحله به مرحله به کودک خبر دهیم.
کودکی که با چشم خودش مرگ پدر یا مادر خود را دیده است چه؟
این کودک جدا از این که سوگوار است شوکه هم شده است و باید کمکش کرد که آرام آرام در شرایط عادی قرار بگیرد. یک سری خاطرات قابل پاککردن نیست برای همین است که انسانها گاهی پس از برخی شوکها دیگر همان انسان قبلی نمیشوند. شاید این ترسها تا ابد با او باقی بمانند.
تصاویر مختلفی از کودکان سوگوار در شبکههای اجتماعی منتشر میشوند، آیا این میتواند به کودکی که تصویرش پخش شده آسیب برساند؟
حتما آسیبرسان است چون با چیزی مشهور میشود که خیلی دردناک است و شهرت در معنای ناراحتکننده آن را تجربه میکند که پشت سرش هم میتواند ترحم و پس از آن آسیبهای بیشتری به دنبال داشته باشد.
در شرایط حال حاضر مدارس خیلی تحت تاثیر فضای اعتراضات قرار گرفتهاند. نقش معلمان در امنیت روان دانشآموزان چیست؟
با توجه به اینکه دانش آموزان در چه پایهای هستند و فضای گفتوگو-محوری که در مدارس وجود دارد، معلمها میتوانند نقش تاثیرگذاری بر نحوه تحلیل کودکان یا دانشآموزان داشته باشند. همانطور که میدانیم نقش معلم تعلیم و تربیت است پس معلم در این بستر وظایفی فراتر از ایجاد امنیت خاطر دانش آموزانش دارد و آن توجه به قوت تحلیل و فهم شرایط موجود است و ایجاد درک از چرایی برخی از اتفاقات و توضیح دادن برخی از ساختارها مانند اجتماع و اینکه در اجتماع چه اتفاقاتی ممکن است رخ دهد، ملت چه نقشی دارد، دولت چه وظایفی دارد و … اینجا دیگر آرام کردن کافی نیست بلکه به عنوان معلم موظف به دادن اطلاعات مناسب به دانش آموزان فرای باورهای خودش است. باید در کودک ساختار تربیت فکریای ایجاد کنیم تا در شرایط بحران بداند چطور این موقعیت را تحلیل کند یا چطور حرف دیگران را بشنود. پس نقش معلم ابتدا آرام کردن جو موجود با تکنیکهای مناسب، و سپس افزایش دانش و فهم کودکان از جامعه است.