سمانه سوادی
کنش سلامت - تمام صفحهی گوشیام پر بود از توهین و تحقیر، یکی پس از دیگری توییتهایی را میخواندم که رو به من یا در باره من نوشته شده بودند و هر کدام به شکلی مورد آزار و تهدیدم می کردند. فکر کردم دوست دارم بمیرم، دوست دارم این وضع تمام شود. گوشی را کنار گذاشتم و رفتم برای پیادهروی، مردم درخیابان با انگشت نشانم میدادند و ناسزا میگفتند، دیگران گوشهای جمع شده بودند و بلند بلند میخندیدند و یکیشان فریاد زد «ج ... توجه» و دوباره خندیدند، احساس میکردم در قوطی کبریت کوچک و تاریکی گیر افتادهام و همینطور که اشک میریختم از خواب پریدم. قلبم تند میزد و عضلاتم منقبض شده بود. یک لحظه خوشحال شدم که این خشونت آنلاین کابوس بوده و لحظهی دیگر به یاد آوردم که در واقعیت هم همین است.
این روایت روزهای آغازین جنبش "میتو" در ایران است که به بهانه انتشار روایتی به شدت تحت حمله قرار گرفتم. من پیش و پس از آن هم مورد حملات آنلاین بودهام، اما این اپیزود از حملات متفاوت بود.
با آغاز جنبش من هم در ایران، من نیز مانند بسیاری دیگر ازکنشگران حقوق زنان با سیلی از روایت آزار و خشونت جنسی مواجه شدم. گاهی بی آنکه آمادگیاش را داشته باشم در معرض روایت خشونت جنسی شدید قرار میگرفتم، پیامی میخواندم یا صدایی میشنیدم و یا مورد مشورت و درخواست کمک بودم. به عنوان کنشگر در آن وضعیت حساس و "مومنتوم" میتو در ایران، احساس وظیفه میکردم که ببینم، بشنوم و یاری برسانم.
در یکی از شبها پشت کامپیوترم نشسته بودم و به صدای ضبط شده آزاردیده خشونت جنسی گوش میدادم و یادداشت برمی داشتم. همسرم وارد اتاق شد تا کتابی بردارد و همینطور که صدای راوی را شنید که بخشی از روایتش را به زبان انگلیسی تعریف میکرد، گفت «وای خدا» و سریع اتاق را ترک کرد. بعدتر پرسید «آیا مطمئنی میخواهی خودت را در برابر همچین محتوای خشونتآمیزی قرار دهی؟ » آن موقع فکر کردم چقدر بیفکر! مگرنمیبینی زنان ایرانی برخواستهاند تا از خشونت جنسی بگویند؟ چرا من نباید حتی توان شنیدن آنچه آنها زیستهاند را داشته باشم؟ اما بعدتر متوجه شدم چقدر فشار روانی این موضوع را دست کم گرفته بودم.
چند ماه مرجع شنیدن روایات آزارجنسی زنان بودم، بی آنکه بدانم هر روایت زخمی بر من برجا میگذاشت و گاهی نمک میشد بر زخمهای کهنهی خودم و در انتها با انتشار یک روایت و به سخره گرفته شدنش و تحقیر و توهین فرو ریختم. گاهی موقع غذا دادن به فرزندم به خودم میآمدم و میدیدم صورتم خیس اشک است، موقع حرف زدن با صندوقدار سوپر مارکت بغضم میگرفت، با دیدن "نوتیفیکیشن" روی تلفن همراهم تپش قلب میگرفتم. دلم میخواست بمیرم، دلم میخواست هیچ جا هیچ نامی از من نباشد. همین احساسات را کمابیش در موقعیتهای دیگر نیز تجربه کرده بودم، چه آنجا که خبر ناگوار زنکشی رسانهای میشد یا هنگامی که از پایان خودخواسته بارداری میگفتم و دهها پیام از تجربیات افراد مختلف دریافت میکردم.
سالهای نوجوانی جسته و گریخته به روانشناس مراجعه میکردم و پس از آن، از هفت سال پیش که سالهای آغازین مهاجرتم بود به طور نسبتا مستمر از کمکهای تخصصی روانشناسی بهره میبردم. اما این کمکها هرگز متمرکز بر فعالیتم به عنوان کنشگر نبود. بعد ازاین حملات اما تصمیم گرفتم مسیر دیگری در پیش بگیرم. روانکاوی را آغاز کردم، ساعتهای طولانی با روانکاوم در مورد اینکه چرا انتخاب کردهام کنشگر شوم، فضای کنشگری ایرانی، محدودیتها و فرصتها حرف زدم. هرقدر خودم و فضای پیرامونم را کاویدم وشناختم، بیشتر به ضرورت مراقبت از خود پی بردم.
درجهان امروز خودمراقبتی به محصولی برای خرید تبدیل شده. با یک جستجوی ساده در گوگل و مشاهده عکسهایی که به عنوان نتیجه به شما پیشنهاد میشود این را درخواهید یافت. تصاویری از زنانی که برشهای خیار بر روی چشم دارند، مراقبتهای پوستی، ماساژ یا یوگا انجام میدهند. گاهی حتی خرید کردن به عنوان روشی برای مراقبت از خود معرفی میشود. انجام هر کدام از این کارها؛ مراقبتهای پوستی، ورزش و تغذیه سالم میتواند بخشی از مسیر مراقبت از خود باشد وحتما منافعی را عاید جسم و روان مان میکند اما خودمراقبتی اشاره به مفهوم عمیقتری دارد. مفهومی که در اولین گام بر استحقاق فرد برای مراقبت از خودش و دوست داشته شدن و ارزشمند بودن تکیه دارد و نه همیشه ایجابی که گاهی میتواند سلبی باشد. خود را در معرض محتوای آزاردهنده قرار ندادن،فاصله گرفتن از افرادی با رفتارهای سمی و یا آنها که به ما احساس ناکافی بودن میدهند هم میتواند بخشی از مسیر خودمراقبتی باشد.
مفهوم امروزی خودمراقبتی اولین بار در کتاب تاریخ سکسوالیتی[1] شرح داده میشود. میشل فوکومینویسد که چگونه یونانیان ایده «مراقبت از خود» را دنبال میکردند. پس از آن فمینیست رادیکال، آدری لرد در کتاب انفجار نور[2] که پس از ابتلای دوبارهاش به سرطان نوشته از خودمراقبتی به عنوان عمل رادیکال و بنیادین سیاسی مینویسد؛ لرد میگوید «خود مراقبتی نه خود را زیاده خواستن، بلکه محافظت از خود است و این یک اکت سیاسیست»[3]. در جهانی که زنان همواره برای مراقبت از دیگران تربیت و تشویق میشوند، در دنیایی که کنشگران سودای مراقبت از «انسان» دارند این جملات معنای ملموسی پیدا میکنند. آنجا که کلیشههای موجود را پس میزنیم و توقعات جامعه که گاهی بزرگتر از شانههای مان است را زمین میگذاریم و میگوییم «نیاز به مراقبت از خودم دارم»، آنجا اکت سیاسی داریم. همچنین مراقبت از خود به عنوان رفتاری «زنانه» معرفی میشود. در همان عکسهای سرچ گوگل میتوانید این را هم ارزیابی کنید. زنان همانطور که وظیفه مراقبت از جامعه را بر عهده دارند، مسئولند از خود نیز مراقبت کنند. مراقبت از خود در این نگاه، به عنوان کالای لوکس و غیرضروری به فروش میرسد و جامعه هدف خریدارانش زنان هستند. این نگرش نه تنها به این باور که زنان مسئول مراقبت از مردانند دامن میزند، بلکه بازتولیدکننده نوعی از «مردانگی»ست، مردانگی به معنای سخت و فاقد احساس بودن و توانایی حل مسئله به تنهایی.
امروزدو سال از آغاز مسیر خود مراقبتیام میگذرد، معجزهای اتفاق نیفتاده، چوب جادوییای در کار نیست که در لحظات بحرانی با وردی همه چیز را حل کند، اما مهارت و توانایی کسب کردهام برای محافظت از خودم و مدیریت بحران، حلقهای از یاران ساختهام برای یاری و تمرین کردهام خودم را دوست بدارم. آموختهام انرژی و منابعم را با محاسبه هزینه و فایده مصرف کنم و هر سهشنبه برای کاوش بیشتر و یادآوری آنچه آموختهام روانکاوم را ملاقات میکنم.
خودمراقبتی برای من یعنی کمک روانشناسی تخصصی، داشتن حلقه امن دوستان، محافظت از خود در برابرافراد و محتوای آزاردهنده، پذیرای یاری بودن، ورزش و تغذیه سالم. خشونت فضای آنلاین و قلدری سایبری به قوت خود باقیست و نقطههای تاریک جهان نیز، برای من بعنوان یک زن، به عنوان یک کنشگر، خودمراقبتی یعنی مراقبت از روان و جسمم و ادامه دادن به زیستن در برابر دیدگان آنها که ما را مرده و در بند میخواهند.
[1] https://voidnetwork.gr/wp-content/uploads/2016/09/The-History-of-Sexuality.-Volume-3-by-Michel-Foucault..pdf
[2] https://actbuildchange.com/books/a-burst-of-light/
[3] Caring for myself is not self-indulgence, it is self-preservation, and that is an act of political warfare