گفتگوی فائقه اشکوری از کنشسلامت با ارغوان فروزان *، روانشناس بالینی
کنش سلامت - شیوههای خودمراقبتی فعالان مدنی در شرایط کنونی که بسیاری ازمردم خود را درموقعیت مبارزهی مداوم میبینند تغییر کرده است. در این شرایط نمیتوان به سادگی مردم به خیابان آمده از سر خشم مشترک را به شیوههای معمول مراقبت از خودمثل یوگا کردن دعوت کرد و شاید حتی تاکید بر حفظ آمادگی روانی به شیوههای قبل برای دوران فعلی چندان تاثیرگذار نباشد.
در این باره با ارغوان فروزان، روانشناس بالینی و درمانگر تحلیلی، گفتگو کردهایم تا برخی از مهمترین شیوههای خودمراقبتی را در شرایط اخیر کنشگری و بازیگران پرشمار این عرصه مرور کنیم.
ما میتوانیم درباره خودمراقبتی ویژه فعالان مدنی یا تظاهرات کنندگان صحبت کنیم، کسانی که به دلیل شرکت در یک کنش جمعی در خیابان ممکن است تحت فشار امنیتی باشند. مثلا میتوانیم در این باره فکر کنیم که برای سلامت روان تظاهرات کنندگان چه کار میتوان کرد. این یک وجه دیدن است، امادقیقتر که نگاه کنیم میبینیم که با فضایی روبرو هستیم که جمعیت بزرگی در ایران زیر سرکوب و تبعیض سیستماتیک هستند. زندگی در فضای سرکوب سیستماتیک و آپارتاید جنسیتی که از خصوصیترین فضاها تا فضاهای عمومی و حتی آموزشی یک فرد زیر تسلط وکنترل شدید است، نابرابری اقتصادی و نابرابری در فضای کاری، مولفههایی هستند که افراد را به شدت به انزوا میکشانند که کمتر در جامعه حضور داشته باشند.
در چنین فضایی سرکوب همهجانبه که شما را مدام به عقب میرانند و به انزوا میکشند، میبینیم که کسب توانایی برای از هم نپاشیدن، توانایی باقی ماندن و حضور در عرصه ودر یک کلمه، خودمراقبتی و پرداختن به سلامت روان میتواند بزرگترین اکت سیاسی باشد. از این دید، تجربههای تاریخی جنبشهای دیگر به کمک ما میآید، این که مثلاچگونه سیاهان برای در صحنه ماندن دست به تشکیل ساختار خودمراقبتی جمعی زدند.
مهمترین و اولین گام، بالا بردن آگاهی جمعی و اطلاعرسانی درباره ضرورت سلامت روان و توجه کردن به آن و اطلاع رسانی دراین باره است که وقتی سیستم شما را گوشهگیر و بیمار میخواهد، توجه و حفظ سلامت بدنی و روانی خود به عنوان یک فرد تحت ستم روان یک فعالیت سیاسی و انقلابی است. دوم این که درک ساز و کار سرکوبی که سالها درگیر آن بودهایم و فهم انتقادی پیدا کردن نسبت به آن، اثرات درمانی برای روان دارد.
به نظر میرسد هیجانی آزاد شده ولی دیدن این که این هیجان قرار است به کدام سو برود حتما پیچیدهتر است. میتوان گفت انرژیای که قبلا به سمت خود تخریبی بوده و خود را به صورت افسردگی نشان میداده این بار انگار دارد به سمت آزارگر معطوف میشود و به نظر میرسد که بیان این خشم حرکتی متفاوت مخالف ساز و کار افسردگیست. البته برای درک این که قرار است{این احساس جمعی} چگونه پیش برود، به گمانم نیاز به مشاهده داریم.
کاری که ما میتوانیم بکنیم و در جنبشهای دیگر هم وجود دارد، قویتر کردن شبکههای اجتماعی و حمایتیست. میتوانیم درمانگران امنی پیدا کنیم که شماری از افراد به آنها مراجعه کنند. همچنین میتوان برنامههای گروهدرمانی سامان داد؛ البته باید بدانیم که درباره جمعیت انبوهی صحبت میکنیم که فراهم کردن چنین امکاناتی برای تمام آنان عملی نیست ولی میتوانیم اتاق درمان را در مقیاسهای بزرگتر و قابل دسترستر شبیهسازی کنیم. مثلا افراد میتوانند شبکه حمایتی در گروههای دوستی ایجاد کنند. همینطور بستر خانواده یا در شبکههای اجتماعی ممکن است بتواند برای ایجاد چنین شبکه حمایتی مکان مناسبی باشد.
اتفاقی که در اتاق درمان میافتد این است که ما بستر کلامیسازی را برای فرد ایجاد میکنیم. ما میدانیم که تروما این گونه به وجود میآید که ناگهان هیجان زیادی بر فرد وارد میشود که راه کلام را میبندد. در اتاق درمان، درمانگر به شما کمک میکند که کمکم بتوانید کلمه پیدا کنید ودرباره آن هیجان حرف یا چیزهایی را که تا پیش از این غیر قابل گفتن بودهاند به کلام تبدیل کنید.
چنین موقعیتی ممکن است تروماهای گذشته را زندهتر کند و به سطح بیاورد؛ به هر حال الان همه ما به شکل دست اول یا دست دوم با نوعی تروما روبرو هستیم؛ اخبار دردناک و ترسناک، ویدیوهایی تکاندهنده که هرکدام میتواند تروما ایجاد کند و یا در برخی از ما تروماهای قدیمی را زنده کند؛ سرکوبهایی که هر کدام از ما ممکن است در خانواده خود تجربه کرده باشیم برای خیلیها تکرار میشود؛ در اتاق درمان هم میشنویم که این روزها قضایای سرکوبی که در گذشته اتفاق افتادهاند و فرد گمان میکرده از آنها عبور کرده دوباره زنده میشوند و دربارهشان گفتگو میشود.
قطعا اگر بتوان ترومایی را بر زبان آورد نشانه خوبیست. مسیر بهبودی از روایت کردن میگذرد. چه ترومای گذشته باشد یاترومای تازه، چه فردی و شخصی باشد چه ترومای اجتماعی. پیدا کردن زبان مشترک، گوشی که بشنود، و پیدا شدن تفهیم و تفاهم نشانه خوبی است. همه سیستمهای رواندرمانی باوجود تمام تفاوتها در این اصل مشترک هستند که فرد با روایت تروما به سمت بهبود میرود.
بنابراین برای درک بحران که هم به رشد فردی و اجتماعی ما کمک کند و هم این که درد کمتری متوجه ما بشود باید بستر و ابزاری برای حرفزدن و شنیده شدن پیدا کنیم.میتوانیم با مقیاس متفاوت به چنین ابزاری دسترس پیدا کنیم. فضایی برای مراجعه به درمانگر و یا گروه درمانگر یا اطلاعرسانی در جمع دوستان درباره اینکه «یک مخاطب چگونه باید گوش بدهد؟»، امن کردن فضا برای حرف زدن و شنیدهشدن، یعنی ایجاد فضای امنی در شبکههای اجتماعی و حتی توییتر که فرد بتواند درباره تجارب خود البته باحفظ نکات امنیتی گفتگو کند، یا بنویسد میتواند خیلی کمک کند.
معترضی که خود را در معرض آسیب قرار میدهد آگاهانه میداند و احتمال آسیب را دور نمیداند ولی میداند که آسیب بزرگتری هم هست که مزمنتر و جانفرساتر است. او میداند که ممکن است زد و خوردی هم اتفاق بیفتد ولی پیش از آن میداند که با سکوت در برابر یک سیستم سرکوبگر سالها دربرابر خشونت، تجاوز حقوق و آسیبهای متنوع قرار خواهد گرفت.
من این موضوع را اینگونه میبینم که فرد درگیر سرکوب از وضعیت روانی منفعل و پذیرای سرکوب به وضعیت روانی فعال تغییرحالت میدهد. پس به نظر میرسد که واقعا بیتاثیر هم نیست. تغییر رفتار میتواند به شکل اعتراض کلامی یا طیفی از رفتارها باشد که یک فرد را از حالت پذیرش سرکوب به وضعیت علیه سرکوب فعال کند.
میتوان در این باره از قبل برای کسب آمادگی روانی مطالعه کرد ولی در ضمن باید دانست که ما داریم درباره جمعیت انبوهی صحبت میکنیم. افراد از گذشتههای شخصی متفاوتی میآیند و ممکن است برای هر کسی این اتفاقات تکاندهنده معنی متفاوتی داشته باشد و با توجه به ژنتیک و تاریخچه شخصی، باید برای هر فرد به طورمجزا بررسی کرد که دقیقا چه چیزی را دارد از سر میگذارند. ممکن است برای یک سری افراد گشاینده و برای برخی دیگر فلجکننده باشد. حتی برای یک نفر ممکن است دردرجات مختلف، تلفیقی از اینها را با هم به همراه بیاورد، یعنی در لحظاتی فرسوده شود، احساس کند چیزهایی را نتوانسته به کلمه تبدیل کند و لحظاتی دیگر احساس شعف ویا اقتدار را تجربه کند. تمام افرادی که مثلا شاهد یک فاجعه طبیعی یا انسانی بودهاند دچار حمله اضطرابی نمیشوند. درصد محدودی به دلیل آسیبپذیری جسمی یا روانی یا سوابق شخصی مستعد حمله هستند؛ به همین ترتیب همه مضطرب نمیشوند. بنابر این نمیتوان نسخه واحدی پیچید.
ممکن است اختلالات اضطرابی مثل پیتیاسدی-اختلال اضطراب پس از سانحه - رخ بدهد. شرایطی با هیجانات غیرقابل کنترل را تجربه میکنیم که ممکن است حملههای خشم رخ بدهد که بر اساس داینامیکهای روانی افراد مختلف به مسیرهای متفاوتی بروز پیدا کند. ممکن است افراد اختلالات سوگ را شبیه بحران جمعی دوران کرونا تجربه کنند که پس از دست دادنهای زیاد در مقیاس جمعی دیده میشود.
ببینید، خیلی کارها از دست ما بر نمیآید و افراد باید به صورت شخصی کمک حرفهای دریافت کنند ولی دست کم در یک سطح میتوان کارهایی را انجام داد که از عهده افراد بر میآید. تقویت شبکه دوستان و خانواده که بستر گفتگو و بیان را فراهم کند در این شرایط از اهمیت ویژهای برخوردار است. واگر در شبکه دوستان و آشنایان خود فردی را دیدیم که تحت تاثیر فضا نیاز به مراقبت روانی ویژه دارد اگر بتوانیم باید او را به سرعت به درمانگر و روانپزشک امن معرفیکنیم.
همچنین میتوان افراد را به گروههای خودمراقبتی وصل کرد، جایی که بتوانند رنجهای شخصی و مشترک خود را بیان کنند. این موضوع هم بسیار اهمیت دارد که به افراد یاد بدهیم که چگونه باید به شرح رنج یک نفرگوش کنند.
طیفی از ساختارهای حمایتی در گروههای خانوادگی، دوستان و حتی در گروههای مجازی که بستر کلامیسازی را برای افراد فراهم کنند، میتواند واقعا تاثیرگذار باشد. اما پیش از هر چیز مهم است که به افراد یادآوری کنیم که خودمراقبتی مهم است، ضرورت دارد و یک حرکت سیاسی است.
*نام واقعی این روانشناس به دلیل اقامت او در ایران ذکر نشده است